خداوندا روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت. ( شهید حاج احمد کاظمی)
دیروز دومین سالگرد عروج عارفانه فرمانده شجاع و عاشورایی، سردار حاج احمد کاظمی بود.
احمد کاظمی را همیشه دوست داشتم. هر موقع میدیمش به این همه وقار و عظمت، به این نگاه نافذ و به این تسلیم در برابر ولایتش، آفرین میگفتم. دنبال بهانه ای میگشتم برای نوشتن در پاک دیده. خواستم از شجاعتش بنویسم، خواستم از خاطراتش بنویسم، خواستم از نظم و انضباطش بنویسم. خواستم از ابتکار و خلاقیتش بنویسم. خواستم از همه اینها بنویسم اما دستم به قلم نرفت.
الآن دیدم شبکه اصفهان قسمتی از مراسم سالگرد حاج احمد را نشون میده و بابا هم نشسته و داره میبینه. یک دفعه رو کرد به من و گفت: «همین چند وقت پیش که سالگرد شهدای خبرنگار بود، همه شبکههای صدا و سیما از همکاران شهیدشان میگفتند... اما تو این دو سه روزه حتی یک اشاره کوچک هم به سالگرد شهادت حاج احمد نکردند حداقل ما که چیزی ندیدیم ... – بغض ته گلوش به وضوح در لرزش صداش مشخص بود - »
این شد که من هم آمدم فقط همین را بنویسم. بنویسم که یادمان نرفته همزمان با همان خبرنگاران، تعداد زیادی از نیروهای ارتش هم در همان هواپیما جان سپردند، بنویسم که فقط چند روز بعد از همان حادثه، حادثه سقوط هواپیمای حاج احمد رخ داد. بنویسم که یادمان نرفته صدا و سیما در همان چند روز با ایجاد یک جو احساسی، چگونه عملا فضای یک عزای عمومی را بر کشور حاکم کرد و ...
خدا رحمتشان کند. قصدم رتبه بندی و قیاس نیست. همهشان شهیدند و ناظر به وجهالله. اما اینجا مائیم و عملمان. مائیم و برخوردهای دوگانهمان. مائیم و اعمال سلیقههایمان.